بهار جهان
زره رسیده بهار و گه غزلخوانیست
و باز فصل گل و باده و طربرانیست
بدون روی تو اما تو ای تمامی عشق!
ورای خنده هر غنچه ، بغض پنهانیست
و آسمان دو چشمم در انتظار وصال
به راه آمدنت ای حبیب! بارانیست
سحر نمی شود آقا! مگر سیاهی شب؟!
که اینچنین شب سرد فراق ، طولانیست
و سهم شیعه ز یلدای هجرتان ، آقا!
هماره خون دل است و غم و پریشانیست
خروش منتظران تو از کران به کران
ببین که پهنه دریای عشق طوفانیست
ز خاک کوی تو آقا ، بهار می روید
هزار کنگره در مقدمت چراغانیست
تمام حجم زمین را خزان غم پر کرد
بیا بهار جهان ، نوبت مسلمانیست....
اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج....
خوش به حال سال 91 که ماه دوازدهم خود را دید و عمرش به سر رسید. میترسم عمر من بی لیاقت تمام شود و ماه دوازدهمم را نبینم.